قطره ای که بر زمین چکید...

روزی که او بر من تابید، زندگی را آموختم

قطره ای که بر زمین چکید...

روزی که او بر من تابید، زندگی را آموختم

قطره ای که بر زمین چکید...

جاده ای خواهم...
از برای قدم زدن با تو؛
تنها...
بی حضور یک نفر با قیافه ای غمگین؛
تا تو را بینم اندر خیال و قلب خودم؛
با تو گویم هرآنچه در آن هست؛
گاهکی آرام، گاهکی نالان، گاهکی از تمام عمق وجود
جامه ی دنیوی ز تن بدرم؛
وز برای تو رخت بندگی سازم؛
تا بمانی همیشه یاور من؛
هر کجا هستم، هر کجا توانم رفت، هر کجا بمن اراده کنی

طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دنیا» ثبت شده است

۱۱
آذر
اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه

گفت :حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه


گفتم :چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم

گفت: من رفتنی ام!

گفتم: یعنی چی؟

گفت: دارم میمیرم

گفتم: دکتر دیگه ای رفتی، خارج از کشور؟

...
  • علی اکبر
۰۹
آذر

نه در آسمانم و نه در زمین، تنها در گودی دستان خداوند زندگی می کنم.

اگر خدا دست در نور فرو کند، به بهشت می روم،

اگر دست در آتش به جهنم...

اما چه فرق می کند بهشت یا جهنم؟؟؟

مهم این است که در دستان خدا باشی...

  • علی اکبر
۲۴
آبان

بزرگ می شوی !

سختیها که زیاد می شوند بزرگ می شوی !

لوس بازیهایت تمام می شود !

آدمهایی که عصبیت می کنند و لجت را در می آورند به تو یاد می دهند که صبور باشی.

تغییرات شغلی ، رئیس جدید ، کار جدید ، دوستان جدید به تو یاد می دهند

که انعطاف پذیر باشی، که در شرایط سخت و تازه نشکنی ...

وقتی به خنسی آخر ماه می رسی، یاد می گیری که با اتوبوس رفت و آمد کنی

و کمی هم پیاده روی را تجربه کنی ... و کمی بنزین از کارت دوستان گدایی!

وقتی مریض می شوی ، شکر کردن را به یاد می آوری و قدردان سلامتیت می شوی ...

وقتی پدرت را از دست می دهی ، یاد می گیری که به جای تکیه کردن تکیه گاه باشی ...

وقتی تنها می شوی ، مستقل می شوی ...

وقتی کارهایت زیاد می شود ، اتفاقا نظمت هم بیشتر می شود ...

محدود که می شوی ، خلاقیتت گل می کند ...

و ...

هیچ مصیبتی در زندگی آن قدرها فاجعه آمیز نیست ، مصیبتها فقط برای آن در زندگی ما

جاخوش کرده اند که عقیده مان را درباره خود تغییر دهند ، ما می گوییم ؛

اما این در مورد بیماری من ، قرض های من ، آدمهای خل و چل اطراف من ،

رئیس بد اخلاق و گیر من ، شوهر معتاد من ، بچه ی ناقص من و ...

هم مصداق پیدا می کند ؟ تردید نداشته باشید !همه ما به سختی و مصیبت نیاز داریم ... !!

حالا انتخاب با خودمان هست ، می توانیم غر بزنیم یا بزرگ شویم و سپاسگزار باشیم ..

اگر واقعا به دنبال آرامش ذهن هستیم ، باید حس سپاسگزاری داشته باشیم ،

و نکته اصلی این است که اگر می خواهیم شکرگزار باشیم ،

باید هر صبح شکرگزار از خواب برخیزیم ...


  • علی اکبر
۰۲
آبان

 

أُولَٰئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ  فَلَا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ یُنْصَرُونَ.

اینان همان کسانند که (متاع دو روزه) دنیا را خریده و ملک ابدی آخرت را فروختند،

پس (در آخرت) عذاب آن‌ها تخفیف نیابد و هیچ یاوری نخواهند داشت.

سوره بقره- آیه ی ۸۶

 

  • علی اکبر
۳۰
مهر

زندگی چالشی بزرگ است

مخاطره ای عظیم

فرصت یکه و یکتای زندگی را

نباید صرف چیزهای کم بها کرد

چیزهای اندک که مرگ آن ها را از ما می گیرد

زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمی تواند آن ها را از ما بگیرد

زندگی کاروان سرایی است که شب هنگام در آن اتراق می کنیم

و سپیده دمان از آن بیرون می رویم

فقط یک چیزهایی اهمیت دارند

چیزهایی که وقت کوچ ما، از خانه بدن، با ما همراه باشند

همچون معرفت بر الله و به خود آیی




دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم

و با بی پروایی از آن درگذریم

دنیا چیزی است که باید آن را برداریم و با خود همراه کنیم

سالکان حقیقی می دانند که همه آن زندگی باشکوه هدیه ای از طرف خداوند است

و بهره خود را از دنیا فراموش نمی کنند

کسانی که از دنیا روی برمی گردانند

نگاهی تیره و یأس آلود دارند

آن ها دشمن زندگی و شادمانی اند

خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم

سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید:

 

آیا "زندگی" را "زندگی کرده ای"؟!

  • علی اکبر
۱۳
مهر

قالی بزرگی است زندگی...

هرهزارسال یک بارفرشته ها قالی جهان را درهفت آسمان می تکانند

تا گرد وخاک هزارساله اش بریزد وهرباربا خود می گویند:

این نیست قالی که انسان قرار بود ببافد

این فرش فاجعه است...

با زمینه سرخ خون...

و حاشیه های کبود معصیت ...

با طرح های گناه و نقش بر جسته های ستم...

فرشته ها گریه می کنند و قالی آدم را می تکانند

و دوباره با اندوه بر زمین پهنش می کنند.

رنگ در رنگ ... گره در گره ... نقش در نقش ...

قالی بزرگی است زندگی...

که تو می بافی ومن می بافم واومی بافد

همه با فنده ایم

می بافیم و نقش می زنیم

می بافیم و رج به رج بالا می بریم

می بافیم و می گستریم

دار این جهان را خدا به پا کرد.

و خدا بود که فرمود: ببافید وآدم نخستین گره را بر پود زندگی زد.

هر که آمد گره ای تازه زد و رنگی ریخت و طرحی بافت.

چنین شد که قالی آدمی رنگ رنگ شد

آمیزه ای از زیبا و نا زیبا...

سایه روشنی از گناه و صواب...

گره تو هم بر این قالی خواهد ماند

طرح و نقشت نیز...

وهزارها سال بعدآدمیان برفرشی خواهند زیست که گوشه ای ازآن را تو بافته ای

کاش گوشه را که سهم توست زیبا تر ببافی..........

  • علی اکبر
۱۰
مهر



-لازم است گاهی به دنیا جور دیگه ای نگاه کنیم ببینیم ما برای او کار می کنیم یا اونو به کف گرفتیم؟!

-لازم است گاهی از مسجد ، کلیسا و ... بیرون بیایی و ببینی پشت سر اعتقادت چه میبینی ترس یا حقیقت ؟!

-لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی ، فکر کنی که چه‌قدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است؟!

-لازم است گاهی درختی ، گلی را آب بدهی ، حیوانی را نوازش کنی ، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟!

-لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی ، گوگل و ایمیل و فلان و بهمان را بی‌خیال شوی ، با خانواده ات دور هم بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط همین آهن‌پاره‌ی برقی است یا نه ؟!

 -لازم است گاهی بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج ، تا ببینی در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یا بازنده ؟!

-لازم است گاهی عیسی باشی ، ایوب باشی ، انسان باشی ببینی می‌شود یا نه ؟!

و بالاخره لازم است گاهی از خود بیرون آمده و از فاصله ای دورتر به خودت بنگری واز خود بپرسی که سالها سپری شد تا آن بشوم که اکنون هستم... آیا ارزشش را داشت ...؟!  

زیبائی در فراتر رفتن از روزمرگی‌هاست.

  • علی اکبر