قطره ای که بر زمین چکید...

روزی که او بر من تابید، زندگی را آموختم

قطره ای که بر زمین چکید...

روزی که او بر من تابید، زندگی را آموختم

قطره ای که بر زمین چکید...

جاده ای خواهم...
از برای قدم زدن با تو؛
تنها...
بی حضور یک نفر با قیافه ای غمگین؛
تا تو را بینم اندر خیال و قلب خودم؛
با تو گویم هرآنچه در آن هست؛
گاهکی آرام، گاهکی نالان، گاهکی از تمام عمق وجود
جامه ی دنیوی ز تن بدرم؛
وز برای تو رخت بندگی سازم؛
تا بمانی همیشه یاور من؛
هر کجا هستم، هر کجا توانم رفت، هر کجا بمن اراده کنی

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بنده» ثبت شده است

۰۸
مهر


تا حالا شده پستچی بیاد در خونت؟
با ی بسته گنده و ی نامه با یک پاکت عجیب...!
تازه، خوشگلترین تمبر عالم هم چسبیده گوشه بالای سمت راستش؛ روش ی چیزایی هم نوشته که با چشم غیر مسلح سر نمیشه خوندش!!!
روش آدرس زده بیا بالا، بالا، بالاتر از همه، بالاتر از آسمون هفتم، بالاتر از هرچه هست، جایی که تا حالا فرشته ها هم اجازه رفتن پیدا نکردن!!!!
خدایا خودت رحم کن این دیگه کیه برام پیام فرستاده؟؟؟!!!


تو نامش نوشته:
اصلا قصد مزاحمت نداشتم فقط میخواستم بگم اگر دلت برام تنگ شد نمیخواد تو این همه راه بیای بالا، توپاهات انقدر توان نداره، ی یاحق بگو من با سرعت میام پیشت!!!
  • علی اکبر
۳۰
شهریور
  • علی اکبر