قطره ای که بر زمین چکید...

روزی که او بر من تابید، زندگی را آموختم

قطره ای که بر زمین چکید...

روزی که او بر من تابید، زندگی را آموختم

قطره ای که بر زمین چکید...

جاده ای خواهم...
از برای قدم زدن با تو؛
تنها...
بی حضور یک نفر با قیافه ای غمگین؛
تا تو را بینم اندر خیال و قلب خودم؛
با تو گویم هرآنچه در آن هست؛
گاهکی آرام، گاهکی نالان، گاهکی از تمام عمق وجود
جامه ی دنیوی ز تن بدرم؛
وز برای تو رخت بندگی سازم؛
تا بمانی همیشه یاور من؛
هر کجا هستم، هر کجا توانم رفت، هر کجا بمن اراده کنی

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خداجون» ثبت شده است

۱۹
آبان
آبجی کوچیکه گفت: زودی یه آرزو کن، زودی یه آرزو کن
آبجی بزرگه چشماشو بست و آرزو کرد

آبجی کوچیکه گفت: چپ یا راست؟ چپ یا راست؟

آبجی بزرگه گفت: م م م راست
آبجی کوچیکه گفت: درسته، درسته، آرزوت برآورده میشه، هورا بعد دستشو دراز کرد و از زیر چشم چپ آبجی مژه رو برداشت!
آبجی بزرگه گفت: تو که از زیر چشم چپ ورداشتی که...
آبجی کوچیکه چپ و راست رو مرور کرد و گفت : خوب اشکال نداره؛ دستشو دراز کرد و یه مژه دیگه از زیر چشم راست آبجی برداشت. دیدی؟ آرزوت می خواد برآورده شه، دیدی؟ حالا چی آرزو کردی؟
آبجی بزرگه گفت: آرزو کردم دیگه مژه هام نریزه!!!


بعد سه تایی زدن زیر خنده آبجی کوچیکه، آبجی بزرگه و پرستار بخش شیمی درمانی



  • علی اکبر
۱۴
مهر

خدایا منم همان بنده پرغرور و قدرنشناست هستم

که به ذره ای کار مثلا خوب به تو و کل جهانت منت می‌گذارم و تا آخر عمر قصد دارم ریاکارانه آنرا به رخ همه بکشم

همان که تو را یادش رفته ...تو و همه مهربانی هایت را

همانی که هر روزش از روز قبل سیاه تر است و قلبش سیاه تر از روزش

همانی که از گناه هم خسته شده

همانی که به تار مویی بند است امیدش

خدایا این تار مو را خودت محکمش کن ......

همین را می‌دانم تو از من و همه گناهانم و همه گناه جهانیان بزرگ‌تری

مرا ببخش

شرمنده از گفتن همین جمله ام

خدایا هر چه هستم به خدا دوستت دارم خدای مهربان من !

  • علی اکبر